گزارشات و مطالب واحد:


ایثاروشهادت


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۶/۱۳

shahid2.png



زمان خواندن خطبه عقد مادرم به ايشان گفت:قول ميدهد كه سيگار هم نكشد!!!  خانمش گفت:مجاهد في سبيل ااه كه سيگار نمي كشد،سيگار كشيدن دور از شان شماست!!!  وقتي رفنيم خانه رفت جيبهايش را گشت؛سيگارهايش را در آورد و له كرد و برد ريخت توي  سطل آشغال و گفت:تمام شد ديگر هيچ كس دست من سيگار نمي بيند!! همين هم شد. خانمش مي  گفت:يكي دو سال از ازدواجمان ميگذشت رفتم پيشش گفتم اين بچه گوشش درد ميكند اين  سيگار را بگير يك پك بزن دودش را فوت كن توي گوشش! گفت:نمي تونم قول دادم ديگه  سيگار نكشم. گفتم:بچه دارد درد ميكشه!گفت:ببر همسايه بكشه تو گوشش فوت كنه ديگه هم  به من نگو!!  

(شهيد محمد ابراهيم همت)
منبع : به مجنون گفتم رنده  بمان،ص202و203